سفارش تبلیغ
صبا ویژن


لیموترش

ناگهان سایه ی خورشید به صحرا افتاد
آسمان خم شده و ماه به دریا افتاد

پیش از این بود که مردی دل خود را گم کرد
آنچنان رفت که یکباره زمان جا افتاد
عشق می خواست که همگام شود با گامش
عشق هم چند قدم آمد و از پا افتاد
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی فال به لب تشنه ی سقا افتاد
شاه شمشاد قدان،خسرو شیرین دهنان
خیره در چشم خدا ، محو خدا،نعره زنان
مست از گفتن یاهوی خودش رد شد و رفت
مشک برداشت و از روی خودش رد شد و رفت
رفت تا از نفسش علقمه بی تاب شود
رفت تا آب خجالت بکشد،آب شود
دست در نهر فرو برد و نگاهش تر شد
دید تصویر خودش شکل کسی دیگر شد
دید لبهای کسی خشک تر از خاک کویر...
گفت ای علقمه این قسمت من نیست،بگیر





نوشته شده توسط ایمان در ساعت 10:6 صبح
  • کلمات کلیدی :

  •